۱۳۸۹ شهریور ۱۳, شنبه

اولین بار که تو رو دیدیم

صبح اول صبح با شهره پا شدیم رفتیم سونوگرافی 3 بعدی با خواهش و التماس تا بتونیم خارج از نوبت به کارامون برسیم
هر دوتامون نگرانی سلامت دیانا بودیم به هیچ چیز جز اینکه دکتر بگه بچتون سالمه فکر نمی کردیم
اولین بار که تکون هاشو دیدم دلم داشت از حرکت وایمیستاد
این حس اولین بار بود که تو تمام وجودم حسش می کردم آدما تو زندگی ممکنه چندین بار عاشق بشن ولی عشق پدر و مادر به بچه شون یک چیز دیگه است

عاشقتم دخترم
عاشقتم دیانای من


From دیانا عشق ما دو تا


اینم آخرین عکسش

From دیانا عشق ما دو تا

۱۰ نظر:

  1. این ور شهر یک پدر بزرگ ومادر بزرگ منتظر دیدن تو عزیزدل هستن عزیز دل بابا

    پاسخحذف
  2. بهترین و بزرگترین ،،هدیه خدا..بی انتها دوست دارم و بی حساب به دقیقه های ساعت قدیمی نگاه می کنم،،که چه سخت می گذرند و من جه بی تابم.ولی در دل من شوریست، که من را وادار به دلتنگی روزی ،دراین روزها کرده.حسه عجیبیست ..نمیدانم چگونه بگویم ،.. دوباره ساعت قدیمیان را نگاه میکنم ،بی تابیه حضور سبزت مرا وادار میکند که عقربه دقیقه ها را به جلو بکشم و زمان را گاهی به جلو بیندازم.نمی دانم حسی که در جانم انداختی چگونه بیان کنم .ولی میدانم که بسیار دوستت دارمو عاشقانه منتظر دیدنت هستم.عشق،عاطفه،لذت،محبت،را با خود آورده ای...صمیمانه تبریکها را به پدرت که همچون پدری دلسوز برای من نیز هست ،،،،دارم.کوتاه بگویم ،،،،،،،دوستت دارم. (از طرف شهاب به هدیه خدا)

    پاسخحذف
  3. یه قصه کوچولو
    ساعت تقریبا 9 شب بود.تازه کارم تموم شده بود . واسه خودم قدم می زدم، بی حوصله بودم.صدای خرخر کردن سنگ ها رو، زیر پام حس میکردم.تو فکر بودم و 2 ماه بود کیش مونده بودم، دلم واسه خونه تنگ شده بود.یه سکو پیدا کردم نشستم .گوشیم زنگ خورد،نگاه به گوشیم انداختم،شماره یاشار رو گوشیم افتاد بود.خودمو جماجور کردم که یه وقت نفهمه بی حوصلم،،جواب دادم.(( سلام داداشه گولم،عشقه شهاب،داداشه گلم،یه دونه من))...یاشار: سلام.چطوری.خوبی... ((جه اجب جه طوری ،خوبی)). یاشار:زنگ زدم یه خبر خوب بهت بدم،،،،،،شهره حاملس ...
    شاید باورت نشه از خوشحالی اشکم در اومد و کلی با مامان و بابات حرف زدم..داشتم از خوشحالی میمردم پریدم لباسامو پوشیدمو یه لباس نوزاد خریدمو برگشتم .تو اطاقم یه میخ رو دیوار زدمو اونو آویزون کردم.شاید مدت ها بهش ذل میزدمو هر بار تو رو توش میدیدم...
    (از طرف شهاب به هدیه خدا)

    پاسخحذف
  4. سلام،،،بازم منم.
    داشتم با خودم فکر می کردم وقتی دیدمت بزرگترین هدیه دنیارو واست بخرم.
    راستی می دونی بزرگترین هدیه دنیا چیه،،،
    شاید بزرگترین عروسک دنیا باشه،،،شاید بزرگترین شکلات،،،شایدم بزرگترین پفک باشه.
    ،،ولی چی باشه که بتونم نشون بدم که چقدر دوست دارم.....
    می خوام نصف زمینو بهت هدیه بدم،،،،شایدم تمامه جنگلای دنیارو،،،یا شاید تمامه اقیانوسارو بریزم تو یه کیسه برات بیارم.
    ،،،
    ،،،
    ،،،
    ولی بازم کمه.
    دلم واست تنگ شده ،،تو اولین فرصت میام ببینمت.

    میخوای بگم چه شکلی هستی،،
    از کجا بگم ، از صورتی که گردی اون و روشناییش مثل تمام ماه می مونه.
    تمامه اقیانوسهای دنبا به رنگه چشمات حسودیشون می شه .
    تمامه محبتهای دنیارو جمع کنی یه لحظه خنده تو نمی شه وتمامه قصههای ترازدی روجمع کنی یه قطره از اشکات نمی شه .
    چه بی رحمانه زیبایی هدیه خدا.
    می بوسمت و عاشقانه دوستت دارم.
    ((از طرف شهاب به هدیه خدا))

    پاسخحذف
  5. سلام
    دخترم چند روزی میخواستم احساس دلم را بیان کنم دیدم اگر تمام دنیامال من باشد به اندازه تونمی شود
    وخواستم تصوری از تودر ذهنم داشته باشم تمام زیباهای دنیارا جمع کردم ولی دیدم باز تو نیستی توکه (هدیه خدایی)

    پاسخحذف
  6. سلام
    دخترم باآمدنت دنیابرای من ومامان فری زیباخواهد شد

    زیبایی رادیگرازنگاه توخواهیم دید تو پاداش دعاهای مااز طرف خداهستی امیدوارم توومامانت سالم وسلامت باشید
    هدیه خدا)

    پاسخحذف
  7. elahi khalat fadayeeeeeeee on ghiyafat beshe ke asheghete midoni ke vase omadanet lahze shomari mikonam pas zodi biyaaa

    پاسخحذف
  8. نامه ای به هدیه خدا
    سلام
    حال همه ما خوب است ..ملالی نیست جز نبود تو..اینجا همه چیز خوب است ..
    درختان سبزند و گلها به طراوت جنگل رنگی عجیب بخشیده اند..
    اینجا همه همدیگر را دوست دارند..
    اینجا همه خوشبختند و امید وار.
    اینجا چیزی نیست که مردم نداشته باشند،،،
    خوب می خورند،،،خوب حرف میزنند،،،همه چیز آن طوریست که دوستش دارند....
    اینجا همه آزادند ....
    .............
    ............
    نامه ام باید کوتاه باشد،،بی حرفی از ابهام و آینه،،از نو برایت می نویسم..
    اینجا همه چیز خوب است اما تو باور نکن....

    درخت باغچه ما خیلی وقت است که خشکیده......خیلی وقت است که رویشه علفی را ندیده ام ...
    شاید آخرین باری که به گلی لبخندی زدم را به یاد ندارم...
    طراوت جنگل و بوی علفی که سهراب می گوید ،،،،،،،چیست.
    اینجا هیچ چیز سر جایش نیست.
    اینجا فقط بعضی ها خوشبختند....
    اینجا فقط بعضی ها خوب می خورند.......
    اینجا فقط بعضی ها خوب می خوابند.......
    اینجا آدمهای معمولی هیچ ندارند.......
    من 25 ساله شده ام ،،،،،،هنوز به دنبال دستگیره چرخ زندگیم می گردم که کجاست که دو دستی آن را بگردانم،،،،من در تمام سالهای عمرم فقط اسم آزادی را شنیده ام.
    نمیدانم بهایه ،حالت چطور است ،،،،چند است ،،که مردم اینقدر گران برای یکدیگر خرج می کنند،،،،
    از کنار هم میگذرند و همدیگر را نمی بینند و یا نمی خواهند ببینند..
    شاید باور کردنش برایت سخت باشد که از ته دل سلامی نشنیده ام ویا خوشبختی را در صورت کسی ندیده ام.
    اینجا هر کس می گوید خوشبخت است دروغ می گوید......
    اینجا ارزان عمر شان را تباه می کنند.....اینجا کسی حرف راست نمی زند...
    اینجا شهر من است،،،،،،،،،،،،،

    پاسخحذف
  9. ادامه................


    .


    .
    .
    نسیم خبر آمدنت را با خود آورد..
    سبزه از خوشحالی در،،،، با غچه ما رویید..
    گلی دیدم لابه لای علف ها.....
    من بوی علف را فهمیدم....
    من شادی را درچشمان یک پدر و حس داشتن یک کودک را،، در صورت یک مادر دیدم.
    دستهایی دیدم رو به خدا ،،،،که پربودند ز خواهش ..
    مادری دیدم که سر سجاده ،رو به خدا خوابش برد ..
    مادری دیدم غرق سرور.
    من دیگر با دیدن کودکی بی تفاوت نیستم...
    من لذت می برم از،،،، لبخند کودکی....
    من سلامی پر مهر شنیدم از دهان یک گنجشک.....
    گلی را دیدم که به هنگام رویش چه ارزان گفت ،،،،،،حالت چطور است
    بوی عشق می آید ،،،،
    بوی تو را احساس میکنم....
    من،،،،،،،،
    بی صبرانه منتظرت هستیم ..........
    (((ازطرف شهاب به هدیه خدا)))

    پاسخحذف
  10. سلام دخترم
    شنیدم روز پنجشنبه بدنیاخواهی آمد خیلی خوشحال شدم
    15/7/89 چه روز خاطر انگیزی برای من و مامان فری میباشد ((پیشاپیش تولدت مبارک)) خواستم اولین کسی باشم تولدت را تبریک گفته باشم زمانی بتوانی خواندن رایاد بگیری خواهی گفت چه پدر بزرگی داشتم ...

    پاسخحذف