۱۳۸۹ مهر ۶, سه‌شنبه

تقدیم به دختر گلم

دخترم امروزِ من، فردا مباد

خوابِ من ، تعبیر فردای تو باد


شب به امید گلِ فردا و فرداها ی شاد

ارمغانی بر تو باد

دخترم :

عشق را با عشق معنا کردن از آنِ تو باد

پاکی و زیبایی گل های وحشی

شوق زیبای دمیدن در پگاه زندگی

رقص زیبای پریّان در خیال پرنیان

نوشِ تو باد !

دخترم امروزِ من فردا مباد!

خوابِ من ، تعبیر فردای تو باد !

۱۳۸۹ مهر ۵, دوشنبه

12 روز دیگه می بینمت

دختر قشنگم

فقط 12 روز دیگه مونده تا به دنیا بیای
بزار برات بگم دنیا چه شکلی هست ولی قول بده فقط از من بپرسی و از هیچ کس دیگه ای نپرسی چون بقیه بهت دروغ می گن و کلی ناراحت و ناامیدت می کنن
مطمئن باش فقط بابایی هست که هیچ وقت به تو دروغ نمیگه اینو به عنوان یک قول همیشه از من داشته باش و قول بده تو هم هیچ وقت به من دروغ نمی گی حتی اگه بدونی کلی ناراحت می شم

حالا می خواهم بهت بگم این دنیا چطوریه
این دنیا پر درخت ، دریا ، رودخونه ، گل ، سبزه و کلی حیوانات قشنگه که در کنار آدمهایی مثل ما رشد می کنند و بزرگ می شوند ما آدمها تمام زیبایی های دنیا رو دوست داریم و هیچی را خراب نمی کنیم

همه حیوانات را دوست داریم و هیچ کدوم را اذیت نمی کنیم

وقتی به یک گل می رسیم اول بهش سلام می کنیم بعد یک ساعت نیگاش می کنیم بعد بوش می کنیم و ازش خداحافظی می کنیم
آدمها کارهای خیلی مهمی تو این دنیا دارن مثلا صبح به صبح غذای کبوترها را بدن ، پای درختها و سبزه ها آب بریزن ، مواظب باشن که نکنه پیرمرد یا پیر زنی زمین خورده باشه ، حواسشون باشه بچه ای گریه نکنه ، خوب مواظب باشن کسی گشنش نباشه ، کسی تشنش نباشه
درکل سرتو درد نیارم این دنیا خیلی قشنگه
همه مهربون ، همه درستکار ، همه عاشق
اصلا یک ذره هم ناراحتی به دلت راه نده اینجا همه هوای هم رو دارن
امیدوارم بیای و ببینی
ببینی باز شدن یک غنچه چه لذتی داره
ببینی وقتی یک سگ کوچولو غذا می خوره چقدر خنده دار میشه
ببینی چقدر کبوتها می تونن برن اون بالا بالا ها
ببینی چک چک بارون چه صدای قشنگی داره
ببینی برف چقدر سفیده
ببینی بچه های هم سن و سالت چقدر مهربون با هم بازی می کنن
ببینی بابات چقدر دوست داره و چقدر آرزوهاشو به دنیای تو پیوند زده
ببینی مامانت چقدر عاشقانه دعات می کنه
این دنیا خیلی قشنگه ، باور کن گلم ، بابات بهت دروغ نمیگه

عاشقانه منتظر اومدنت نشستم و تقویم را نگاه می کنم

۱۳۸۹ مهر ۴, یکشنبه

تاریخ اومدنت

دختر خوشگلم دیروز رفتیم پیش دکترت و بعد از معاینه گفت که تاریخ زایمانم همون 17 ام هستش
دیگه کم کم داره نزدیک میشه
13 روز دیگه همش مونده
13 روز دیگه که باید با ثانیه شماری طی کنم تا خوشگلم رو بتونم ببینم
دختر قشنگم مامان و بابات بی صبرانه منتظر ورودت به این دنیا هستن تا زندگی شون رو شادتر از قبل بکنی
دوستت دارم.

۱۳۸۹ مهر ۳, شنبه

14 روز مونده

دختر گلم، امروز وسایلت رو بریدم خونه مامان بزرگ سیما. با کلی عشق و ذوق طبقات کمد رو خالی کردیم تا وسایل و لباسهات رو بچینیم اونجا. هر لباسی که بر میداشتم به همه نشونش می دادم و کلی قربون صدقه ات می رفتم و می چیدم توی کمد. مامان بزرگ سیما هم چند تا از لباسهای بچگی خودم رو آورده بود تا اونا رو هم توی وسایلت بزارم. تو هم بعضی وقتا 1 لگدی می زدی که معلوم بود عشق و ذوق من به تو هم سرایت کرده :)
بابات هم با کلی حوصله داشت تخت نوزاد صورتی رو بدون کاتالوگ سر هم میکرد. صد بار اینور و اونورش کرد تا بالاخره تونست کامل وصلش بکنه.
خاله شهرزادت هم اومده بود یواشکی کنار شکمم و بهت می گفت تا 17 ام منتظر نمون و زودتر بیا که دلمون برات تنگ شده!!!
خلاصه کم کم همه چیز برای ورودت داره آماده میشه.
امیدوارم این 2 هفته هم به خوبی و خوشی بگذره و زودتر ترو در آغوش بگیرم.
خیلی دوستت دارم دختر خوشگلم :*
"مامان شهره"

مهربانم ای خوب

مهربانم ای خوب!

یاد قلبت باشد , یک نفر هست که اینجا

بین آدمهایی , که همه سرد و غریبند باتو

تک و تنها به تو می اندیشد

و کمی

دلش از دوری تو دلگیر است

....
مهربانم ای خوب!

یاد قلبت باشد,یک نفر هست که چشمش

به رهت دوخته بر در مانده

و شب و روز دعایش این است

دلت همواره ,محو شادی و تبسم باشد

...
مهربانم ای خوب!

یاد قلبت باشد

یک نفر هست که دنیایش را

همه ی هستی و رویایش را, به شکوفایی احساس تو پیوند زده

و دلش می خواهد, لحظه ها را با تو , به خدا بسپارد

...
مهربانم ای خوب!

یک نفر هست که با تو

تک و تنها , با تو

پر اندیشه و شعر است و شعور!

پر احساس و خیال است و سرور!

مهربانم !این بار , یاد قلبت باشد

یک نفر هست که با تو

به خداوند جهان نزدیک است

و به یادت هر صبح , گونه سبز اقاقی ها را

از ته قلب و دلش می بوسد

و دعا می کند این بار که تو

با دلی سبز و پر از آرامش , راهی خانه خورشید شوی

و پر از عاطفه و عشق و امید

به شب معجزه و آبی فردا برسی

"بابا یاشار"

۱۳۸۹ شهریور ۱۳, شنبه

اتاق دیانا کوچولو

اینم از اتاق دختر کوچولومون که دیگه آماده شده و فقط خودشو کم داره :)

استیکرهای دیوارش
From otagh


From otagh


استیکرکمدش
From otagh


در اتاقش
From otagh


ساعتش
From otagh


سطل آشغالش
From otagh



پرده اتاقش
From otagh


آویز بالای تختش
From otagh


تاب برقی
From otagh


کمد و ویترینش
From otagh


کالسکه و کریر
From otagh


لباسها و وسایلش
From otagh


تختش
From otagh


لوازم بهداشتی
From otagh


From otagh


تابلوهاش
From otagh


From otagh


اندازه گیر قد
From otagh



چند تا از اسباب بازی هاش
From otagh


From otagh


From otagh


کفش هاش
From otagh


اینم ساکش که مامانش برای بیمارستان رفتن آماده کرده
From otagh

اولین بار که تو رو دیدیم

صبح اول صبح با شهره پا شدیم رفتیم سونوگرافی 3 بعدی با خواهش و التماس تا بتونیم خارج از نوبت به کارامون برسیم
هر دوتامون نگرانی سلامت دیانا بودیم به هیچ چیز جز اینکه دکتر بگه بچتون سالمه فکر نمی کردیم
اولین بار که تکون هاشو دیدم دلم داشت از حرکت وایمیستاد
این حس اولین بار بود که تو تمام وجودم حسش می کردم آدما تو زندگی ممکنه چندین بار عاشق بشن ولی عشق پدر و مادر به بچه شون یک چیز دیگه است

عاشقتم دخترم
عاشقتم دیانای من


From دیانا عشق ما دو تا


اینم آخرین عکسش

From دیانا عشق ما دو تا