۱۳۹۰ آذر ۷, دوشنبه

جه جه زبان محاوره دیانا خانم

همه چیز جهجه هست تلویزیون، تبلت ، کامپیوتر و وسایل خونه
یک روز ما تصمیم گرفتیم به دیانا چند تا لغت یاد بدیم یک عروسک جوجه بهش نشون دادیم و گفتیم جوجو بعد از چند وقت دیدیم جوجو به جه جه تبدیل شد چند روز بعد هم همه موجودات عالم جه جه شد
البته خدا رو شکر هنوز ب
ه غذا می گه به به
به نوشیدنی ها می گه آبه
به بیرون رفتن می گه ده ده
وبه سوار بابا یاشار شدن می گه دل دل دل


دخترم فضول غیر قابل کنترلی شده از ترس دیانا تو خونه ما کسی جرات نمی کنه کامپیوتر روشن کنه و یا تبلت دستش بگیره چون دیانا خانم می یاد وسط و می گه جه جه و شروع به کوبیدن به این وسایل می کنه
ما هر روز کلی با هم بازی می کنیم از دالی بازی گرفته ، تا اسب سواری ( خر سواری) ، بپر بپر و حتی فوتبال
دنیای جه جه ای خیلی دنیای قشنگی هست

۱۳۹۰ مهر ۲۵, دوشنبه

تولد دیانا

هنوز باورم نمیشه دیانای من یک ساله شد
From October 17, 2011
انگار همین دیروز بود که تو بیمارستان دل تو دلم نبود ، داشتم سکته می کردم از استرس و اضطراب
انگار دیروز بود که وقتی برای اولین بار دیدمش ناگهان بغضم ترکید

حالا وروجک خانم جلوی من راه میره و با زبان بی زبونی منظورش را به من می رسونه
من و شهره برای تولد دیانا خیلی زحمت کشیدیم همه چیز عالی بود و حداقل به من که خیلی خوش گذشت

ولی واقعا خسته شدم یک هفته تمام درگیر این تولد بودیم هم من هم شهره
امیدوارم دخترم همیشه  خوشحال و سرزنده باشه
From October 17, 2011

دیانا بهترین هریه من در زندگی بود و آرزو دارم بهترین ها نصیبش بشه


۱۳۹۰ مرداد ۲۷, پنجشنبه

آتلیه بردن دیانا کوچولو

امروز از ساعت 11 صبح تا 4:30 بعد از ظهررفته بودیم آتلیه برای عکس گرفتن از دیانا خانوم

From August 18, 2011


خداییش دیانا هم اصلا اذیت نکرد و حسابی پا به پای ما می نشست کنار مدلها
From August 18, 2011


فقط مدلهایی که اسباب بازی داشت رو فوری بهم می ریخت
From August 18, 2011


خلاصه کلی ازش عکس گرفتیم و بعدشم دادیم براش آلبوم دیجیتال درست کنن تا برامون یادگاری بمونه
From August 18, 2011


From August 18, 2011


From August 18, 2011

۱۳۹۰ مرداد ۱۳, پنجشنبه

خانه جدید

بعد از یک عالمه این در و اون در زدن و سختی های مختلف بالاخره ما خونمون را عوض کردیم و رفتیم تو خونه نو 
خونه جدید رو همون جور که می خواستیم با سلیقه خودمون تزئین کردیم که یکی از این کارها اتاق دیانا خانم بود که با کمک عمو شهاب یک اتاق خیلی خوشگل برای دیانا درست کردیم
یک طرف دیوار براش مورچه و دلقک کشیدیم



From August 4, 2011

یک طرف دیگه دیوار خورشید و ابر گذاشتیم و زنبور آویزون کردیم




From August 4, 2011

یک طرف دیوار هم براش ماه و ستاره کشیدیم و کمدشو اونجا قرار دادیم

From August 4, 2011


دیانا خانم هم تو اتاق خودش فرمانروایی می کنه هر آتیشی که می خواهد می سوزونه

From August 4, 2011
From خانه جدید

من و واقعا بهترین روزهای زندگیم رو در کنار شهره و دیانا می گذرونم و از زندگی که کنار خانوادم ایجاد کردم لذت می برم

From August 4, 2011

۱۳۹۰ خرداد ۱۷, سه‌شنبه

دیانا دندون درآورد

دخترم یک دونه دندون خوشگل کوچولو در آورده
یک چند وقتی بود دیانا خیلی بی تابی می کرد من و شهره هم واقعا کلافه شده بودیم نگو خانم می خواسته دندون دربیاره
هر دو تا مامان بزرگش هم براش دندونی درست کردند
چشم به هم زدیم و خانم هشت ماهه شد واقعا عاشقش هستم ،می میرم برای خنده هاش ، فضولی هاش و تمام کارها و حرکاتش


From دندون دیانا

من هر وقت ماموریت می رم واقعا دلتنگش می شم
تازگی ها خانم حسودی هم سرش می شه مثلا وقتی بچه دیگه ای رو بغل می کنیم جیغ می کشه یا نسبت به شیشه شیرش غیرت داره
من خودم هم اگه از بغلم بخواهد تو بغل کس دیگه ای بره حسابی حسودیم می شه

From دندون دیانا

۱۳۹۰ اردیبهشت ۱۷, شنبه

دیانای من هفت ماهه شد

دیانای من عشق من هفت ماهه شد 
هر روز شیرین تر میشه 

یک جور خاصی به آدم نگاه می کنه بعد می خنده اونوقت هست که من می فهمم دنیا چقدر قشنگه 
خیلی وقت بود ازش عکس نگرفته بودم جدیدا هم که سایتشو فیلتر کردن
اما من تمام تلاشم رو می کنم تا یک آلبوم خاطرات خوب براش بجا بگذارم تا بدونه چقدر وجود اون تو دنیا مهم است و چقدر تونسته چندتا خانواده رو خوشحال و به زندگیشون امید ببخشه
چند روز پیش با شهره تو حیاط رفته بودیم و شهره شروع به عکس گرفتن ازش کرد 


From هفت ماهگی

From هفت ماهگی

راستی دیانا خانم کم کم آماده نشستن میشن و چند وقته که پاهاش رو می تونه بخوره

From هفت ماهگی


۱۳۹۰ فروردین ۹, سه‌شنبه

عید 1390

امسال اولین عیدمون در کنار دیانای خوشگل و ناز بود

From عید 1390


From عید 1390


From عید 1390


با اینکه تحویل سال نزدیک 3 نصفه شب بود ولی بیدار شدیم و دیانا رو هم آماده کردیم و 3 تایی پای سفره 7 سین نشستیم

From عید 1390


From عید 1390


From عید 1390


نی نی پارتی

امروز رفته بودیم نی نی پارتی خونه الناز دوستم
کلی نی نی همسن و سال دیانا با ماماناشون اونجا بودن
خلاصه خیلی بهمون خوش گذشت

From nini party


From nini party


From nini party


From nini party

۱۳۸۹ اسفند ۷, شنبه

سفرنامه کیش

سفر خیلی خوب و بیاد ماندنی شد اولش که سوار هواپیما شدیم از گوش درد دیانا داخل هواپیما به خاطر ارتفاع گرفتن و در آخر فرود اومدن خیلی می ترسیدیم بنابراین شیر دیانا خانم را آماده کردیم تا در این دو زمان دیانا شیر بخوره و گوش درد نگیره که خدا رو شکر گوش درد نگرفت
اولین کاری که با شهره و دیانا تصمیم گرفتیم انجام بدیم رفتن لب ساحل و کیف کردن اونجا بود دیانا خانم هم کلی حال کرد اولش دخترم تو شاتل نشست
From kish 89

بعد سوار کشتی پاراسل شد و به نوبت رفتن بالای ما رو نگاه کرد
From kish 89

اینها هم عکسهای پاراسل ما دو تا
From kish 89

From kish 89
روز بعد من غواصی رفتم و دیانا خانم از تو ساحل با مامان شهرش منتظر من موندن تا برگردم
From kish 89

پاساژ گردی از جمله کارهای هر روز بعد از ظهر ما بود
From kish 89

علاوه بر پاساژ گردی بولینگ و بلیارد هم زیاد می رفتیم دیانا خانم هم حسابی سالن بلیارد رو شلوغ می کرد و جیغ و داد می زد
From kish 89


From kish 89

شهره خانم علاقه زیادی به باگی از خودشون نشان دادند و همگی با هم رفتیم پیست باگی

From kish 89

دخترم لب ساحل خیلی خوش اخلاق بود و به همه لبخند می زد و حسابی دل همه رو می برد
From kish 89

From kish 89

From kish 89


روز های آخر هم من و شهره رفتیم جت اسکی که کلی حال داد ولی بعد از جت اسکی هر دو مون بدن درد گرفته بودیم و نمی تونستیم تکون بخوریم

From kish 89
در کل اولین سفر ما با دیانا خانم خیلی حال داد و کلی شادمون کرد

۱۳۸۹ بهمن ۱۳, چهارشنبه

دختر نازم

دخترم روز به روز بزرگتر میشه و کارهای بامزه بیشتری انجام میده
بعضی وقتا اینقدر ماچش می کنم که لب ور می چینه و چپ چپ نگام می کنه
حسابی خوردنی شده
From چهار ماهگی دیانا


می شینه کلی با زبون خودش باهام حرف می زنه، منم که فقط می تونم حرفهاش رو تائید کنم :)
From چهار ماهگی دیانا


وقتی می خواهیم ازش عکس بگیریم چنان ژستی می گیره و به دوربین نگاه می کنه که انگار سالها مدل عکس بوده
From چهار ماهگی دیانا


عاشق اسباب بازی هاشه و فوری اونا رو توی دهنش می کنه
From چهار ماهگی دیانا