۱۳۸۹ آذر ۳, چهارشنبه

تاب بازی



هیچ وقت فکر نمی کردم یک تاب چقدر می تونه در آرامش من و شهره اثر داشته باشه
دیانا وقتی رو تابش قرار می گیره خیلی خیلی حال می کنه و اجازه می ده ما هم یک ساعتی استراحت
کنیم ، غذایی بخوریم و یا تلویزیون نگاه کنیم
جدیدا دیانا خانوم فقط دلش بازی می خواهد و همیشه باید بغل باشه

From dadar


۱۳۸۹ آذر ۲, سه‌شنبه

مهمونی رفتن

امروز مامان سیما و بابا امیر اومدند دنبال دیانا خانم تا ببرنش مهمونی خونه خودشون
از قرار معلوم تند تند دلشون برای دیانا تنگ میشه :)
دیانا هم تا لباس بیرون می پوشه و توی کریرش می ذاریمش می فهمه که قراره بره ددر و حسابی خوش اخلاق میشه

From dadar


تازه دیانا از بابا بزرگش به مناسبت اینکه اولین بار سوار ماشینش شده و به اصطلاح خودش "قدم رنجه فرموده به ماشین بابابزرگش" 2 تا تراول هم هدیه گرفت.
خوش به حال دیانا :)


From dadar

۱۳۸۹ آبان ۳۰, یکشنبه

قشنگترین فرشته

دیانا خانم چند روز پیش مهمون بابا سعید و مامان فرشته بود تا من و شهره بعد از مدتها با خیال راحت بتونیم دو تایی یک پیاده روی بکنیم و بتونیم خرید کرده باشیم البته همه خرید هامون برای دیانا بود
تو این مدت بابا سعید از خودش ذوق نشون داده و این عکس قشنگ رو از دیانا گرفته


بابا سعید این جوری که به نظر می یاد خیلی خیلی دیانا رو دوست داره

۱۳۸۹ آبان ۱۹, چهارشنبه

عکسهایی که عمو شهاب گرفته

دیروز عمو شهاب تصمیم گرفت از دیانا عکس بگیره
دوربین و برداشت و 100 تایی عکس گرفت
دخترم دیگه حالش داشت از عکاسی بهم می خورد که مامانم اومد و نجاتش داد
ولی خدایی عکس های قشنگی شده

From Shohreh Birthday


From Shohreh Birthday


From Shohreh Birthday


From Shohreh Birthday

From Shohreh Birthday


۱۳۸۹ آبان ۱۷, دوشنبه

شهره جان تولدت مبارک


لبخند زدی و آسمان آبی شد
شبهای قشنگ مهر مهتابی شد
پروانه پس از تولد زیبایت
تا آخر عمر غرق بی تابی شد ...


From shohreh birth day


تولدت مبارک

From shohreh birth day


۱۳۸۹ آبان ۱۵, شنبه

در کنار دیانا


خوابیدن درست و حسابی برای من و شهره تبدیل به آرزو شده ولی به خاطر اینکه یک کمی بتونیم بخوابیم تصمیم گرفتیم نگهداری از دیانا رو مخصوصا شبها شیفتی کنیم این جوری حداقل یک کم می تونیم آرامش داشته باشیم البته هنوز خواب نداریم
البته این وسط سهم شهره خیلی بیشتر از من هست و اعصابشم خیلی قوی تر من بعضی وقتها خیلی عصبی و داغون میشم ولی شهره تحملش خیلی زیاده


From 1 month


From 1 month



From 1 month


From 1 month




۱۳۸۹ آبان ۱۴, جمعه

1 ماهگی دیانا

امروز دیانا 1 ماهه شد و من هنوز دست تنها سختمه که نگهش دارم!!!
2هفته اول خونه مامانم اینا بودم و بعد از اینکه 1 هفته خونه خودمون البته با مادرشوهرم موندم بازم بار و بندیلمون رو جمع کردیم و برگشتیم خونه مامانم اینا :)
واقعا اگه کمکهای مامان و بابام نبود بزرگ کردن دیانا توی این ماه اول خیلی خیلی مشکل بود
ازشون خیلی ممنونم که واقعا برای ما و دیانا کوچولو زحمت زیادی کشیدند
From 1 month