۱۳۹۳ تیر ۱, یکشنبه
ویلای شمال و دیانا
بالاخره ما هم ویلا دار شدیم
بابا امیر یه ویلای خوشگل خریده که ما همش بتونیم بریم شمال
تو هم خیلی شمالو دوست داری چون همش بازی و بازی اه
بستنی هم که شده جزء جدا نشدنی شمال
استخرتم که وقتی هنوز به دنیا نیومده بودی بابات برات خریده توی شمال خیلی به درد می خوره
به زور از آب میایی بیرون
آب بازی هم که دیگه نگوووووووووووووو
یه دریاچه هم نزدیکامون پیدا کردیم و زیاد میریم اونجا
۱۳۹۳ فروردین ۱۶, شنبه
برف بازی آخر سال 92
هوا خیلی سرده
یکم برف بازی و آدم برفی ساختن خیلی حال میده
تو این روزها همه کار می کنیم تا تو عشق کوچولوی ما خوشحال بشیم با دایی علیرضا و خاله آیدا و مانیا قرار گزاشتیم بریم برف بازی روز با حالی بود .
وسط برف بازی من خشتکم جر خورد و مجبور شدیم برگردیم خونه تا لباسام رو عوض کنم بعدش هم با هم رفتیم یک رستوران مکزیکی که غذا هاش خیلی خوب بود
اینم چند تا عکس از اون روز
۱۳۹۲ بهمن ۹, چهارشنبه
۱۳۹۲ بهمن ۸, سهشنبه
اشتراک در:
پستها (Atom)